از چی بگم برات؟؟؟
بایگانی تیر ۱۳۹۴ :: حساسِ بی احساس

حساسِ بی احساس

خورشیدهمیشه پشت ابرها نمی ماند

حساسِ بی احساس

خورشیدهمیشه پشت ابرها نمی ماند

حساسِ بی احساس

من مـَـردَم،تمام دارایی ام کوهی از غرور است . . .

کوهی که ریزشش را با چشمانت ده ها بار دیده ای !

من مـَـردَم،وقتی تو گریه میکنی نمیخندم . . .

برای شاد کردنت حتی،با تمام غم های دنیا میجنگم !

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۷ آذر ۹۴، ۱۰:۳۸ - mr point
    هم؟

۳۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

تنهایی این نیست که هیچکس اطرافت نباشه!
این نیست که با کسی دوست نباشی!
این نیست که آدمی گوشه گیر و منزوی باشی!
این نیست که کسی باهات حرف نزنه!
این نیست که هیچوقت نتونی خوشحال باشی!
این نیست که کسی دوستت نداشته باشه!
تنهایی، یه حس درونیه!
تنهایی یعنی "هیچکس نمیفهمه حالت بده .

  • بی احساس خیار شور

  برای تو نامه ای می نویسم ...دلتنگی که دست از سر دل بر نمی دارد.دلتنگی که فاصله را نمی فهمد ! نزدیک باشی و اما دور ...دور ...دور !تنها که باشی تمام دنیا دیوار و جاده است .تمام دنیا پر از پنجره هایی است که پرنده ندارند ...پر از کوچه هایی که همه ی آن ها برای رهگذران عاشق به بن بست می رسند ! فکر کن پای این دیوارهای سرد و سنگین چه لیلی ها و مجنون ها که می میرند ! خون بهای این دل های شکسته را چه کسی می دهد ؟!

   حالا نشسته ام برایت نامه ای بنویسم .می دانی ،نامه ها می مانند حتی وقتی برای همیشه پنهان باشند و کسی که باید ، آن ها را نخواند ! قرار نیست این را هم بخوانی ...قرار نیست بیقراری ام را بفهمی ! قرار نیست بدانی که چند جای این نامه با اشک خیس شد و چند واژه را پنهان کرد ...قرار نیست بفهمی که دوست داشتن چقدر سخت و عشق چه درد بزرگی است ...قرار نیست که بفهمی چقدر دوستت دارم !و چه اندازه این دوست داشتن پیرم کرد...اما برایت این نامه را می نویسم برای روزی که تو هم دلتنگ باشی !برای روزی که هزار بار پشت پنجره رفته باشی و هزار قاصدک را بوسیده باشی ! برای روزی که به هوای هر صدای پایی تا دم در دویده باشی و با بغضی سنگین در انتظارم نشسته باشی ! برای شب هایی که در تمام فال های حافظ هم خبری از آمدنم نباشد و هزاربار پیراهنم را بوییده باشی !

  • بی احساس خیار شور

نشستم نامه ای بنویسم. برای تو که نمی دانم کی، کجا و چطور سر از روزها و سوزهای من در آورده ای؟ نمی دانم... اما این را می دانم که هر کسی درست همان وقتی که باید می آید و درست همان وقتی که باید، می رود...

من مدت هاست که دنبال دلیل برای هیچ چیزی نمی گردم! آدم هایی که رهگذرند... آدم هایی که غصه ای دارند... آدم هایی که کنجکاوند... آدم هایی که دنبال رد پایی می گردند... نمیدانم! هر چه که باشد تو این دنیای شلوغ... بین این همه حرف... این همه چشم... همین که چند لحظه مخاطب هم شده ایم خودش غنمیت بزرگی ست!

می دانی من تنها چیزی که خوب یاد گرفته ام دل نبستن به آدم هاست... دل نبستن به دوستت دارم ها... دل نبستن به امیدهایی که تکیه گاه لحظه هایت می شوند... شاید خیال کنی چقدر خودخواهم! چقدر سختم! اما خیلی چیزها توی زندگی درست شبیه قهوه تلخی ست که هم طعم تلخش را دوست نداری و هم بویش وسوسه ات می کند... دوست داشتن هم درست شبیه همین است! امید بستن هم! زندگی به من آموخت که هرگز هیچ جایی به هیچ کس امید نبندم! خیلی وقت ها درست از همانجایی که امید بسته ای نا امید باز می گردی!

یاد گرفتم که دل نبندم! آدم ها می آیند که عبور کنند... چه به جبر روزگار و چه به انتخاب های خودشان! هیچ کس ماندگار نیست... هیچ حسی تا به همیشه به یک اندازه و یک شکل نیست... چه عشق هایی که رنگ تنفر می گیرند... چه تنفرهایی که رنگ عشق... چه دوست داشتن هایی که رنگ فراموشی... چه فراموشی هایی که رنگ بی طاقتی... همه چیز توی این دنیای لعنتی می تواند رنگ ببازد... می تواند تغییر شکل دهد... می تواند یک باره نیست شود! حتی ممکن است آنکه دم از دوست داشتن می زند سال ها بعد نامت را هم فراموش کند... تلخ است! می دانم! اما دل آدم ها دست خودشان هم نیست چه برسد به دست کسی که می خواهد نگهش دارد... حفظش کند... نه! فایده ای ندارد... دل که رفت آدم را هم به دنبال خودش می برد...

اما می توان یاد گرفت که هیچ چیز... که هیچ کس... که حتی همین دوستت دارم های پر از التهاب و بیقراری مالِ تو نیست! درست متعلق به همان لحظه هاست! کنار همه چیز... همه کس "این لحظه " را بگذار! وگرنه نابود می شوی... وگرنه به محض دل کندنی... رفتنی... فراموش شدنی... بی معنی می شوی! آدم ها به همان اندازه که می توانند عاشق شوند می توانند بی رحم هم باشند!

آخ که چقدر خوب بود ادم می فهمید چه کسی واقعا دوستش دارد؟! شاید اما اگر می فهمیدیم تنهایی مان خیلی بزرگتر از این ها بود... فهمیده ام که آدم ها به فراخور حس و حالشان سراغ هم را می گیرند... عاشق می شوند... درگیر می شوند... اما هرگز برای همیشه بودن شان تضمینی نیست!

آدمها به سلام ساده ای می آیند و به خداحافظی دردناکی می روند! اما من... تو... چاره ای نیست باید یاد بگیریم توی این دنیا شبیه رهگذرانی باشیم که از کنار هم در خیابانی سرد عبور می کنند... ممکن است کسی به اندازه یک سلام... کسی به اندازه گفتگویی ساده... کسی به اندازه عبور تا انتهای خیابان...همراهی ات کند... حتی سایبان بی کسی ات شود اما آدم‌ها عبور می کنند و تنها مقصد است که می ماند! مسیری که پیش روی توست...اگر می خواهی از زندگی جا نمانی، اعتمادت به مقصد بیش از احساسات گذرا آدم ها باشد... 

  • بی احساس خیار شور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷ تیر ۹۴ ، ۲۰:۰۰
  • بی احساس خیار شور

خستـه ام ...

مـن رسمـــاً

از جـوانـــی استعفـا میدهـم!

  • بی احساس خیار شور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۷ تیر ۹۴ ، ۱۲:۰۵
  • بی احساس خیار شور

بخواهی یا نخواهی

من عاشق ات شده ام

دور باشی یا نزدیک

مهم نیست

اینکه من

یک لحظه حتی

از یاد تو

خیال تو

و عشق تو غافل نباشم

یعنی اینکه عاشقی را،

رو سپید کرده ام!

  • بی احساس خیار شور

به امید روزی که من و تو فسقلیمون بریم تعطیلات....

فسقلیمون رو ماسه ها بدو بدو کنه....

توام دنبالش.

بغلش کنی و قلقلکش بدی ..

و صدا خنده هاتون همجا رو پرکنه....

منم بگم: خدا این دوتا عشق منن...

حافظشون باش

یهو تو آب بپاشی تو صورتم بگی:

نفسم...؟! محل نمیدیا...

  • بی احساس خیار شور


    هیچی…


    مثل یک عطر اشنا


    عمق فاجعه رو


    نمی کوبه تو مغزت…!!!



  • بی احساس خیار شور

این شب ها بهترین زمان برای تولدی دوباره است

خدایا وقتی به گناهانم فکر می کنم دلم می گیرد.

وقتی به بلاها فکر می کنم دلم می گیرد.

وقتی به زندگیم فکر می کنم دلم می گیرد .

وقتی به خطاهایم فکر می کنم دلم می گیرد .

وقتی به سخنان گزافه ام فکر می کنم دلم می گیرد .

وفتی به سیرت گناه آلودم فکر می کنم دلم می گیرد .

وقتی به خیانت هایی که در حق خودم روا داشتم فکز می کنم دلم می گیرد.

و در مقابل

وقتی به عظمتت فکر می کنم آرامش می گیرم .

وقتی به رحمانیتت فکر می کنم آرامش می گیرم .

وقتی به فضلت فکر می کنم آرامش می گیرم .

وقتی به ستاریتت فکر می کنم آرامش می یابم .

وقتی به مغفرتت فکر می کنم احساس تولد دوباره می کنم.

  • بی احساس خیار شور