از چی بگم برات؟؟؟
بایگانی تیر ۱۳۹۴ :: حساسِ بی احساس

حساسِ بی احساس

خورشیدهمیشه پشت ابرها نمی ماند

حساسِ بی احساس

خورشیدهمیشه پشت ابرها نمی ماند

حساسِ بی احساس

من مـَـردَم،تمام دارایی ام کوهی از غرور است . . .

کوهی که ریزشش را با چشمانت ده ها بار دیده ای !

من مـَـردَم،وقتی تو گریه میکنی نمیخندم . . .

برای شاد کردنت حتی،با تمام غم های دنیا میجنگم !

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
  • ۱۷ آذر ۹۴، ۱۰:۳۸ - mr point
    هم؟

۳۸ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

من حسودم ...


حتی به بادی که موهایت رانوازش میکند


من حسودم


حتی به آفتابی که تنت را گرم میکند


و تو لباست را کم میکنی


و من نگران نگاه خورشیدم!


من حسودم حتی به دستانت


که گاه دست به سینه می ایستی!


احساس می کنم خودت را در آغوش گرفته ای


من حسودم به هر چشمی که تو را نگاه میکند


من حسودم به لبخند هایت!


از نثارشان به دیگران


من حسودم به هر چیزی که تو را حس می کند!!!

  • بی احساس خیار شور
آیا لذت عواطف و احساسات از لذت حسی بیشتر نیست و لذت ذهن عالی‌تر از لذات عواطف و احساسات نمی‌باشد؟ آیا لذت طبیعی و حقیقی آن نیست که آن را نهایتی نباشد؟ آیا تنها دانش نیست که همه اضطرابهای درونی را از میان می‌برد و ذهن را روشن می سازد؟
  • بی احساس خیار شور

شجاعت آنست که بایستی و سخن بگویی، همچنین شجاعت آنست که بنشینی و گوش فرادهی.


چقد حس خوبی داره گفتن حقیقت

 و چه خوب تر هستش وقتی طرف مقابل تو رو با حقیقتت بپذیره


  • بی احساس خیار شور

اگر روزی یا شبی، شبحی دزدانه در خلوت ترین لحظات تنهایی، سراغتان بیاید و بگوید: «عمری که حالا می گذرانید و تاکنون گذرانده اید، بارها و بارها خواهید گذراند، هیچ چیز تازه ای در آن نخواهد بود، بلکه هر غم و شادی، هر فکر و هر آهی و هر بی نهایت بزرگ و کوچکی در زندگی، به همین ترتیب و توالی، به سویتان باز می گردد؛ حتی این عنکبوت و این مهتاب لای درختان و حتی این لحظه و من.
ساعت شنی ابدی وجود، بارها و بارها وارونه می شود و تو همراه آن مثل یکی از دانه های شنی!»
با شنیدن این حرف چه می کنید؟ آیا خود را به زمین نمی اندازید و دندان به هم نمی سایید و شبحی که این حرف را زده لعن و نفرین نمی کنید؟ یا شما که این تجربه جنون آسا را کرده اید، به او پاسخ می دهید: «تو خدایی و من هرگز چیزی از این الهی تر نشنیده ام.»
اگر این فکر برایتان به صورت دغدغه درآید، یا شما را به آنچه هستید تبدیل می کند، یا شاید در هم بشکند.

  • بی احساس خیار شور

«اعتماد» انواع گوناگون دارد. نخستین نوع آن اعتماد ساده لوحانه است. این اعتمادی است که ما همه با

آن به دنیا می‌آییم. بدون چنین اعتمادی به پدر و مادرمان و دیگران، هرگز نمی‌توانیم زنده بمانیم و این

دقیقا همان اعتماد کودکانه است... نوع دیگر اعتماد احمقانه است که شخص علی‌رغم اینکه می‌داند چه

خطری با این اعتماد، تهدیدش می‌کند باز این خطر را نادیده می‌گیرد و اعتماد می‌کند. مثال این نوع

اعتماد احمقانه، اعتماد مطلقا بی چون و چرا اعضای یک فرقه به راهبرانشان است. در این میان اعتمادی

که باید پرورانده شود، اعتماد با تامل است که همیشه به آگاهی از خطر پیوند خورده است، که همیشه

ردی از بی اعتمادی در آن هست. اعتماد با تامل همیشه محدود و مشروط است. این اعتماد زمانی

مقدور و ممکن است که شخصی که اعتماد می‌کند نیک نگرانه از ته دل بپذیرد که در این اعتماد خطری

هم هست، با این فرض که این خطر جامه عمل نخواهد پوشید و طرف مقابل ما را به دام بلا گرفتار

نخواهد کرد.

  • بی احساس خیار شور

هنگامی که کار خوبی می کنم

احساس خوبی دارم

و

هنگامی که کار بدی می کنم

احساس بدی دارم

این مذهب من است.

  • بی احساس خیار شور
پرسشی که گاهی منو گیج می کنه اینه که من

دیوانه ام یا دیگران؟
  • بی احساس خیار شور
  • بی احساس خیار شور