روی قبرم بنویسید کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه دیدار برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
زیر باران غزلی خواند، دلش تر شد و رفت
چه تفاوت که چه خورده است، غم دل یا سم
آنقدر غرق جنون بود که پرپر شد و رفت
روز میلاد، همان روز که عاشق شده بود
مرگ با لحظه دیدار برابر شد و رفت
او کسی بود که از غرق شدن می ترسید
عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت
هر غروب از دل خورشید گذر خواهد کرد
پسری ساده که یک روز کبوتر شد و رفت
- ۱ نظر
- ۱۰ تیر ۹۴ ، ۱۹:۳۵